... تا اوج

دست نوشته های رضا امیدی

... تا اوج

دست نوشته های رضا امیدی

وقتی در بین شما بودم ( ۲ )

*    دیدم خیلی ها خودشون ناقص شدن تا تونستن زندگیشونو کامل کنن.

 

*    دیدم چشمهای خیلی ها خوب جایی رو نمی دید، چون بر اساس شنیده هاشون قضاوت می کردن.

 

*    دیدم همیشه به نام دیوونه ها تموم می شه و به کام عاقلا.

 

*  دیدم با صدای آرومی  گفت: آقای راننده می شه کمی آرومتر برونید و عجله نکنید! راننده گفت: به هر حال هر آدمی باید یک بار مرگو تجربه کنه. بهش  گفتم: البته!  هیچ کسی      هم زندگی رو  دو بار تجربه نمی کنه.

 

*    دیدم اومده کارت پستال بخره. گفت: کارتی دارین که روش نوشته باشه، تو تنها عشق منی. اگه دارین 16 تا بدین.

 

*  دیدم بعضی ها عشقشون رو نثار فردی کردن که تشنه آن بود نه لایق آن. هر چند بارها به اونا گفتم: هر تشنه ای روزی سیراب خواهد شد.

 

*  دیدم بیشتر وقتها نمی شه دو تا چیزی رو که دوست داری با هم داشته باشی. به هر حال برای اینکه یکی از اونا رو داشته باشی لازمه دیگری رو از دست بدی.

 

*    دیدم برای همیشه از اینجا رفتن، خوردن حتی یه دونه بیسکویت هم می تونه بهونه خوبی باشه.

 

*  دیدم هر چند حباب  ظریف و ضعیف روی آب در معرض تماشای همه هست اما حجاب صدف مانع از کشف مروارید نمی شه.

 

*    دیدم چه باشکوه اگر در یک جمعه زمستانی بیایی تا به همه ثابت کنی با یک گل هم بهار می شه.

 

*  دیدم امروز  جواب سلامتو نداد چون  تو رو اصلا به خاطر نمی اورد.  ولی  فردا   باز هم سلامش کن. شاید دیروز رو به خاطر بیاره.

 

*    دیدم هیچ کسی تنهایی رو به اندازه کودک لالی  که در بازار مسگرها قدم می زنه،  درک نخواهد کرد.

 

*  دیدم وقتی  خوابت نمی بره به یکی می گی: برات  حرف بزنه  تا خوابت ببره اما من    می گم : بزار حرفی بزنم  که تو رو بیدار کنه