... تا اوج

دست نوشته های رضا امیدی

... تا اوج

دست نوشته های رضا امیدی

باد

 

باد می آید فردا    باد.....باد

 

ریگ افتاده ی صحرا به هوا خواهد رفت... وسفال تر هر خانه ترک خواهد خورد

 

عرق مانده به پیشانی ابر به زمین خواهد ریخت

 

باد می آید فردا........وبه هر برکه گذر خواهد کرد    به هر کوی   وبه هر دشت

 

و به هر تار که پیچیده به پای تاریخ

 

و جدا خواهد کرد    پری از مرغابی    سری از بی خوابی      پایی از بی تابی

 

از بس خواهد سوخت       از بس خواهد ساخت

 

اما من خوشحالم

 

مثل اندیشه کودک   پی اینم     اما نه... در پی آنم

 

خندانم        رقصا نم

 

پیکی از تیره این باد مرا خواهد برد

 

تا شقایق تنها     تا پرستو تنها      تا پریسا تنها

 

من تنها    تو تنها   ما تنها

 

ولی افسوس از این خواب لطیف دم صبح

 

پدرم می گوید: سایه پای چنار خوشگوارست ولی خوابمان خواهد برد

 

باد می آید فردا..........باد  باد

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
کوروش 21 بهمن 1386 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام خوبی چطوری پسر سراغ ما رو نمی گیری
جالبه شعر از خودته مهندس
منرا بادیده هایت تنها مگکزار که دیده ایم شنه خاکه پایت تا قیامنت

مرضیه 23 بهمن 1386 ساعت 01:50 ق.ظ

من اون بخش خندانم رقصانم رو خیلی دوست دارم. تنها چیزیه که تو این دنیا میشه داشت. آخه ته همه چیز ارزش این رو نداره که به خاطرش خندان و رقصان نباشیم. و خیلی چیزها هست که باید به خاطرش خندان و رقصان بود . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد